Saturday, August 2, 2008

مرداد 87

پنكه ي سقفي در عصر باران زده ي تابستاني ذرات بي حركت هوا را جا بجا مي كند و خيابان ها زير چرخ ماشين ها له مي شوند، ديوار هاي شهر دم كرده اند
همين چند لحظه پيش صدايي كر كننده كرمي را از لا به لاي آجر هاي ديوار همسايه صدا مي كرد، فكر مي كنم كار هر روزش باشد، هر روز پاسي از عصر گذشته صداي كر كننده مي شنود و هر روز پاسي از عصر گذشته سركش را از لا به لاي دو آجر بيرون مي آورد و تماشا مي كند و اين هر روز پاسي از عصر گذشته تكرار مي شود
امروز تابستان است‌، فصل پنج شنبه شب
از روزي بلند مي‌آيم (بر مي گردم؟) پاهايم روي آسفالت مرا به جلو مي برند ، به سمتي كه در گوشه اي از آن جايگاهي براي خود تعريف كرده اند
ماشين ها به سمتم مي آيند‌، همزمان با براق تر شدن سفيدي نور ماشين ها بين مردمك سوراخي تپنده تنگ تر مي شود و گلويم گذر سنگين هوا را به سمت پايين بار ديگر يادآور مي شود
با هر چه را كه برق آورتر مي شود، از خودم مي پرسم، براي بار هزارم از خودم مي پرسم: آيا او مرا مي خواهد؟ آيا من او را مي خواهم؟ آيا مي توانم به شانس اجازه دهم تا جايگاهي برايم تعريف كند؟
كدام مهم تر است،از خودم مي پرسم؟
در جواب تپش، بي حرفي پيش فرياد زدن »آري« و خود را سپردن؟ با آغوش خود را بستن و پاي انتظار نشستن
به انتظار هياهوي زندگي و آه هايي بلند و كوتاه ، آه هايي كش دار و لغزنده كه راه به جايي ندارند جز به درخشندگي مردمكي چسبناك

پشت بام

در نيمه باز بود، از آن رد شدم كه در را پشت سر مي بستم بود كه تاريك شد،خورشيد را پشت در گذاشتم و آمدم، چشمانم تار شد، دو بال كه در ابتدا و انتها بهم رسيده بودند، همان دريچه هاي ظريف كه تمام دنياي من اند، در آن واحد به سمت هم دويدند، در چهار قدمي يك ديگر ايستادند و رودي از ميانشان جاري شد، دستگيره ي در را به حالت اول پيچاندم
از پله هاي صبح زده ي جمعه ي تابستاني پايين آمدم
اكنون به سمت در رفتم و يا پاهايم مرا آوردند يا اصلا در به سمت من آمد، نمي دانم
به هر حال اينجا هستم و زنگ در را مي زنم

Match Box

The match box by the computer says it's pushing 90.
As for me I'm not pushing anything Im just being 22.
Listening to 60_ something year-old Leonard.
Cohan remembering to break the utopia or Be for Real.
you say I'm not naive , but I would like to believe , so don't give me the word for the day , and tomorrow take it away!?
Oh how i'd love to do that , but isn't that what precisely tomorrow always does?
Take it a way , take it all of way , far away.
Who was it heard his own echo crying :"Do you think we're forever?"
"Do you think we're forever..."
a word I wish to give a word for the day or better for a day in a tomorrow.
If it be a day I was in another comode or abode.
Let me try , try all the rooms , one more room of love , let me turn a different each moment , each fleeting moment.
let me try music...
let me try faith...
let me try music...
let me try dance...
let me try drama and romance...
let me try word and poetry...
let me try tales...
Tales about grapes and raves.
Tales about true colors and mistakes.
Tales about unity
and window panes.